امیر ممبینی؛ نوشتاری در گرامیداشت فرهاد مینوکده از مبارزان باسابقه‎

امیر ممبینی

امیر ممبینی؛

آن نسل حماسی و حماسه ای دگر در مرگ فرهاد مینوکده

یار سالیان نبرد و شکنجه و زندان و تبعید ما، فرهاد مینوکده در گذشت. بدین مناسبت، در میلینگ لیست زندانیان سیاسی بنام دیدار، در یادداشت کوتاهی نوشتم:

«مرگ همیشه رنجبار است. اما گاهی، وسیله تمام شدن رنج است. اکنون، رنج رفیق فرهاد مینوکده، این مهربان زیبا، پایان یافته است. دیگر جسمش جانش را چنگ نمیکشد. از دست هیچکس کاری ساخته نبود. ما همه در برابر مرگ ناتوان هستیم. بیچاره هستیم. گاهی فکر میکنم، گویی ما همیشه منتظر بودیم که تاریخ دوباره تکرار شود و همه سر پستهایمان برگردیم و در کوچه های آشنا همدیگر را ببینیم و راجع به زندان و رنجهایمان با هم صحبت کنیم. خیال بازگشت و به صحنه برگشتن یک حس قوی مشترک ما بوده است. اکنون به شکل رنجباری تفهیم میشویم که اگر بازگشتی هم باشد فرصت ورود به صحنه بس تنگ است. نمیگویم یاران یکایک دارند میروند. میگویم داریم یکایک میرویم. یک چیز را باور نمیکنم. آن گونه پر طنین آمدن نسل ما و اینگونه بی طنین رفتن آن. آیا واقعا ما هیچ پژواک درخوری نمیتوانیم ایجاد کنیم؟ یعنی، هیچ ماجراجویی در دنیا باقی نمانده که سهم ما بشود و موقع رفتن خودمان را از خودمان راضی نگهدارد؟»

پس از فرستادن این یادداشت، تا همین دیشب، در باره جمله آخر آن اندیشناک بودم. براستی کدام حادثه، کدام ماجراجویی راضی کننده را من در ذهن خویش داشتم که میتوانست از جنس حماسه باشد و باعث رضایت ما از خودمان گردد؟ و چرا ماجراجویی؟

چهره تک تک کنشگران و قهرمانان زنده نسل را از برابر چشمان درونم گذراندم. دیدم که آنان، نه همه که اکثریت قاطع آنان، یا در سکون و یا در میدان، با فکر و قلب خود هنوز در صحنه هستند. دیدم که هنوز بیشترین حرف بیشترین آنها همان حرف کهن دلسوزی برای مردم و نگرانی برای کشور و تلاش برای عدالت است. دیدم تسبیح ارزشی چرخان بر دست آنان هنوز دانه هایش از عدالت و استقلال و آزادی و انسانیت است. بعد، فکر کردم که، این نسل حماسی پیر شده چه با احتیاط تسبیح میچرخاند و چه، بیشتر موظب انجام مسئولیت است.

منظره را که تحلیل کردم دریافتم، در قیاس با همه اقشار جامعه، این نسل چپ و مصدقی از سوسیالیسم و میهندوستی برخاسته، در مبارزه خود بیشتر مواظب دفع خشونت است. بیشتر به فکر ویران نشدن کشور و پرهیز از آشوب است. بیشتر خواهان مدارا با دیگران است. بیشتر با مخالفان و دشمنان خود با مروت و رعایت برخورد میکند. علیرغم به خون کشیده شدن، به قیمت انتقام از قاتلان یاران خود نمیخواهد کشور به انتقام کشیده شود. از قصاص دور شده است و ظرفیت عفوش بسی بالاست. هنوز میخواند و می آموزد. میکوشد سر از کار جهان درآورد. هنوز دانشجو است و هنوز بزرگترین منتقد خویش است و بی گذشت ترین نیرو در قبال خطاهایی است که خود یا هر کسی به او نسبت میدهد. دیدم این نیرو در سرشت خود بیش از همه مستعد دموکراسی است. دریافتم این نیرو، خشونت و ددمنشی حریف خارجی را تا بیخ جان درک میکند اما بیش از همه دندان بر جگر میگذارد تا به خاطر کشور راه مصالحه با آن را باز کند.

وقتی، مجموع این کنشهای نسبی را کنار هم چیدم و تصویری ساختم، دیدم که این نسل سر سفید چپ و ملی برخاسته از کشتزار عدالت خواهی و میهن دوستی، اکنون نیز حماسه آفرین بزرگ روزگار است. اما، حماسه او اکنون حماسه پیکار برای همه آن چیزهاییست که بر شمردم. این حماسه، حماسه ی پرهیز از حماسه است. حماسه پرهیز از ماجرا است. زمانی بر ستیغ حماسه اسلحه برداشت. اینکه حماسه او خلع سلاح خویشتن از حماسه های آنسان است. دمیدن روح تعامل و سازندگی و خشونت پرهیزی در کشور. از این دو حماسه، نخستین به قلب ما نزدیکتر بود و دومی به عقل ما. و از همین روست که هنگام هجوم عاطفه حماسه نخستین گاه شیرینتر میشود و شور جوانی به کله ی پیر میزند.

این برآمد نسبی و معدل پیکار این نسل است در این لحظاتی که میگذرد. پس، راضی از راه میگذریم چرا که رسیدن ما همواره رفتن بر راه بوده است. رفتن رسیدن است.

متن و تصویر از فیس بوک «امیر ممبینی»

اشاره: مسوولیت محتوای نوشتارها و مقاله‌های ارسالی، بر عهده نویسنده است و گذار (سامانه دموکراسی و داد)، دیدگاه‌ها و آرای مطرح شده در محتوای مطالب را ارزش‌گذاری نمی‌کند. هدف این سامانه مهیا کردن تریبونی آزاد برای بیان آرا و دیدگاه‌های مختلف در راستای گذار از حاکمیت اسلامی‌ به دموکراسی است.

۱ دیدگاه

دیدگاهی بنویسید

لطفا دیدگاه خود را در اینجا بنویسید
لطفا نام خود را در اینجا بنویسید

15 + دوازده =

خروج از نسخه موبایل