چاره‌ای کو بهتر از دیوانگی: در اهمیت صدای مادران

«در آغاز مادران ناپدیدشدگان از گم‌شدن فرزندان خود احساس کرختی می‌کردند. برخی چنان شکسته شده بودند که نمی‌توانستند چیزی بخورند، بخوابند یا از بستر بلند شوند. اما هنگامی که دریافتند هیچ‌کس دیگری راز گم شدن فرزندان آنان را نخواهد گشود، مهاجرت غم‌بار خود را از جهان خانه و خانواده به جهان سرد و بی‌قانون سیاست آغاز کردند. آن‌ها متوجه شدند که باید سکوت خود را بشکنند و با یک‌دیگر صحبت کنند، داستان‌های ناگفتنی خود را برای یکدیگر تعریف کنند. به زودی آن‌ها گردهمایی‌های خانگی خود را شروع کردند، و به این ترتیب بدون آن که خود متوجه شده باشند، سوگشان آن‌ها را به شکل یک جامعه، یک نیرو متحد کرده بود.»

این بخشی از روایت مادران میدان مایو است، مادرانی که در سال ۱۹۷۷ در پی فرزندان ناپدید شده‌شان آرام آرام شروع به راه‌پیمایی در میدان مایو کردند، آن‌ها در پایان سال ۱۹۷۷ از ۱۴ زن خانه‌دار که تا پیش از آن هرگز سیاسی نبودند به ۱۵۰ زن معترض تبدیل شدند که توانسته بودند به‌رغم سرکوب و دستگیری و «دیوانه» خوانده شدن از سوی حکومت، توجه سازمان‏های بین‌المللی و حقوق بشری را جلب کنند. حکومت با ربودن ۱۴ تن از مادران و همراهانشان که هرهفته دور میدان مایو جمع می‌شدند، بافتنی می‌بافتند یا دو به دو کنار هم راه می‌رفتند، تلاش کرد تا صدای آن‌ها را خاموش کند اما آن‌ها بار دیگر به این میدان بازگشتند و جام جهانی ۱۹۷۸ را به عرصه‌ای برای ادامه‌ی مبارزه‌‌ی خود تبدیل کردند. مادرانی با روسری‌های سفید و تصاویری از عزیزان‌شان بر سینه که تا امروز داغدار فرزندانی هستند که یک روز از خانه بیرون رفتند و دیگر هرگز بازنگشتند.

در شیلی هم مانند آرژانتین، مادران با تجمع در پایتخت و همراه داشتن عکس عزیزانشان که در دوران دیکتاتوری پینوشه ناپدید شده بودند، حکومت را با چالشی جدی مواجه کردند. آنان هر بار با خلاقیت و هنرمندی، به اعتراض خود شکل می‌دادند و مانع از این می‌شدند که مردم، آن جنایت هولناک را فراموش کنند. آن‌ها با اجرای پرفورمنسی، رقص ملی شیلی را که معمولاً به شکل دو نفره انجام می‌شود به اجرای تک‌نفره‌ی حزن‌انگیزی تبدیل کردند که اندوه بزرگ آنان و اعتراضشان به از دست دادن اعضای خانواده‌ را نشان می‌داد. بعضی از آن‌ها با هنر گل‌دوزی، صحنه‎های خشونت، شکنجه و اعتراضات در دوران حکومت دیکتاتوری را بر روی تکه‎های پارچه می‌دوختند و این هنرهای سنتی زنانه را به ابزاری برای افشای خشونت و سرکوبگری در کشورشان تبدیل کردند.

از مادران میدان مایو در آرژانتین، مادران ناپدیدشدگان در شیلی، مادران میدان تیان آنمن در چین تا مادران شنبه در ترکیه و مادران خاوران در ایران، انگار صدای مادران تنها صدایی بوده است که بالاتر از هر خشونت و زندان و مجازاتی، تا لحظه‌ی مرگ آنان افشاگر جنایت باقی مانده است.

چهارده مادرِ شجاعی که در عصر روز ۳۰ آوریل ۱۹۷۷، به‌رغم مخالفت خانواده، از خانه بیرون آمدند و چشم در چشم حکومتی دوختند که فرزندانشان را ربوده و سربه نیست کرده بود، پس از چهار دهه موفق شده‎اند تا شاهد محاکمه‌ی دست‌کم هزار شکنجه‎گر حکومت دیکتاتوری باشند.

بنابر آمار سازمان عفو بین‌الملل، در نتیجه‌ی اعتراضات به افزایش قیمت بنزین در ایران، حداقل ۲۰۸ نفر کشته شده‎اند. صدوشصت‌ویک نامی که همه می‌دانیم شمارشان از این‌ها خیلی بیشتر است، با این حال به سیاق همیشه هرگز نخواهیم فهمید که در آبان‌ ۹۸ دقیقاً چند نفر از ما کم شدند. ما هیچ‌وقت نخواهیم فهمید، همان‌طور که در چهار دهه‌ی گذشته نفهمیدیم که شمار مردگان این سال‌ها چه‌قدر بوده است. در این میان حتی اگر اعداد هرگز واقعی نباشند، حتی اگر گورهای کشته‌شدگان مخفی بماند و فشار و تهدید بر خانواده‌ها سبب شود تا آن‌ها از اعلام نام جان‌باختگان عزیزشان خودداری کنند، یک چیز اما میان تمام معترضان کشته‌شده‌ی این چهل ‌سال مشترک است؛ رنج مشترک مادرانی که سال به سال عکس فرزندانشان را روی سینه حمل کرده‌اند و هرگز از تلاش برای روشن شدن حقیقت این که چه کسی مسئول کشتن فرزندان آن‌ها است، دست برنداشته‌اند. مادرانی که بیش از ۳۰ ‌سال است به دنبال حقیقت و عدالت، فریاد زده و صدای مردگانشان را بلند کرده‌اند و این صدا را نسل به نسل به دیگر مادران سپرده‌اند و افسوس که هنوز این فریاد به دادخواهی زیباترین فرزندان آفتاب و باد نینجامیده است.

در سال‏های گذشته مادر معینی، مادر تاجبخش، مادر لطفی، مادر بهکیش، مادر ریاحی و بسیاری دیگر از مادران خاوران یک به یک در آرزوی شناسایی و اجرای عدالت در مورد عاملان قتل فرزندانشان، برای همیشه آرام گرفتند. درست مثل مادران میدان تیان آنمن که ربع قرن است که خواهان روشن شدن حقایق پیرامون کشته شدن فرزندانشان هستند و حالا به علت افزایش سن‎ دیگر فرصت چندانی برای ادامه‌ی دادخواهی ندارند. اما آن‌چه در دوران دیکتاتورها تداوم می‌یابد، خشونت و سرکوب و کشتار است و شمار مادرانی که روز به روز بر تعدادشان اضافه می‌شود.

در ایران مادر مصطفی کریم‌بیگی از جان‌باختگان عاشورای ۸۸، به دیدار مادر پویا بختیاری جوان جان‌باخته در اعتراضات آبان‌ماه رفته است. درد مشترکی که این مادران را مانند مادران ناپدیدشدگان در شیلی، مادران میدان مایو در آرژانتین و مادران دیگری در روسیه و چین و الجزایر و ترکیه در کنار هم قرار می‌دهد، از آنان صدایی می‌سازد که حتی سرکوب‌گرترین حکومت‌ها نیز نمی‌توانند آن را به راحتی خاموش کنند.

اکنون بیش از ۳۰ سال از زمانی که مادران داغ‌دیده‌ی خاوران، یک به یک همدیگر را در مقابل زندان یا در زمین سرد خاوران پیدا کردند، می‌گذرد. از روزهایی که با دست، خاک خاوران را شکافتند تا شاید تکه پیراهنی بیابند به نشان فرزندانشان. بیست سال از تیرماه ۷۸ گذشته است و مادر سعید زینالی هنوز با عکسی بر سینه‌اش به دنبال پسرش می‌گردد. ده سال از ۸۸ گذشته است و مادر سهراب، مادر مصطفی، و مادر ستار هرگز لحظه‌ای از دادخواهی دست برنداشته‌اند و حالا یک هفته از اعتراضات آبان‌ماه گذشته است و صدها مادر دیگر به بی‎شمار مادرانی پیوسته‌اند که تنها یک پرسش دارند؛ فرزندانشان به چه گناهی کشته شدند و آمران این کشتار چه کسانی بودند. حالا صدای رو به افول مادران خاوران به هزاران صدا تبدیل شده است.

چهارده مادرِ شجاعی که در عصر روز ۳۰ آوریل ۱۹۷۷، به‌رغم مخالفت خانواده، از خانه بیرون آمدند و چشم در چشم حکومتی دوختند که فرزندانشان را ربوده و سربه نیست کرده بود، پس از چهار دهه موفق شده‎اند تا شاهد محاکمه‌ی دست‌کم هزار شکنجه‎گر حکومت دیکتاتوری باشند. مادرانی که هرچند روی ویلچر نشسته‌اند و در دهه‌های هشتم و نهم عمرشان توانسته‎اند شاهد اجرای عدالت باشند اما هنوز روزهایی را به یاد می‌آورند که حتی نمی‌توانستند در مورد فرزندانشان با همسایگانشان حرف بزنند.

تاتی آلمیدا یکی از مادران میدان مایو می‌گوید «می‌دانیم که شاید آن‌قدر زنده نمانیم که محکومیت تک‌تک جنایتکاران را به چشم ببینیم، امروز هم شاید محتاج ویلچر و عصا باشیم، اما مادران «دیوانه» راهشان را ادامه می‌دهند».

آلمیدا در جای دیگری می‌گوید «البته که دیوانه بودیم، دیوانه از عجز و غمی که بر ما آوار شده بود. آن‌ها گران‌بهاترین موهبت یک زن را از او می‌گرفتند؛ فرزندش را».

شاید در ایران هم روزی از همین روزها، مادرانی دیوانه از غمِ نبود فرزند، مادرانی داغدار که حالا تعدادشان در سراسر ایران بالغ بر صدها یا شاید هزاران نفر است، تنها کسانی باشند که بتوانند از پس این همه سیاهی و سکوت و سرکوب سربرآورند، چشم در چشم شکنجه‌گران بدوزند، دور میدان راه بروند، بافتنی ببافند، حرف بزنند و داستانشان را سینه به سینه برای دیگران تعریف کنند. صدها یا شاید هزاران مادر با تصاویری از فرزندانشان که هرکدام هزار قصه‌ی ناگفته دارند.

منبع: آسو

دیدگاهی بنویسید

لطفا دیدگاه خود را در اینجا بنویسید
لطفا نام خود را در اینجا بنویسید

نوزده − شش =