«زمان شاه به جرم آزادی‌خواهی دستگیر شدم، حالا هم در زمان شیخ، به همان جرم در زندان هستم»

سید هاشم خواستار، متولد ۱۳۳۲، از اعضای «کانون صنفی معلمان ایران» و ساکن مشهد، از امضاکنندگان بیانیه ۱۴ نفره است. او مهندس کشاورزی است و تا پیش از بازنشستگی، در هنرستان کشاورزی شهر مشهد تدریس کرده است. «صدیقه مالکی فرد»، همسر وی درباره آخرین ملاقات با او می‌گوید: «۲۶ آذر، ساعت سه بعدازظهر با فرزندانم در اداره اطلاعات مشهد با او ملاقات کردم. او ۱۲۹ روز است در اطلاعات مشهد زندانی است. ۱۰۶ روز را در انفرادی بوده و حالا با آقای محمد نوری‌زاد در یک اتاق است.»

او گفت همسرش تعریف کرده است: «سه روز قبل معاون اطلاعات مشهد به اتفاق رییس بند و بازجوهای ما به زندان آمدند و در مورد وضع آشفته مملکت و بی اعتمادی مردم حرف زدیم. به آن‌ها گفتم من زمان شاه در آذرماه سال ۱۳۵۲ به جرم آزادی‌خواهی دستگیر شدم، حالا هم در زمان شیخ، به همان جرم در زندان هستم. با حضور ما در زندان مشخص است در کشور چه خبر است. زندانی بودن ما به مردم آگاهی می‌دهد. اصراری به آزاد شدن نداریم.»

مالکی فرد می‌گوید: «۱۲۹روز است که در انفرادی و زندان، ممنوع از تلفن و ممنوع از ملاقات است. او جرمی مرتکب نشده است. از سوم آذرماه به بند عمومی منتقل شده اما در هر دو جا از دیدن آفتاب محروم بوده است.»

به گفته مالکی فرد، همسرش روز ۳۰ آبان ۱۳۹۸، زمانی که بازپرس پرونده به سلولش رفته، عملکرد سرکوب‌گرانه نظام حاکم را در همان سلول مورد انتقاد قرار داده و گفته است: «بعد از حضرت محمد، تنها خلیفه‌ای که به مرگ طبیعی از دنیا رفت، ابوبکر بود. عمر و عثمان و حضرت علی را کشتند، امام حسن را کشتند، بعد خلیفه مسلمین آن زمان(یزید) نه تنها نوه پیغمبر را سر برید که تمام اقوام و انصار ایشان را از دم تیغ گذراند. در جمهوری اسلامی، زمان آقای خمینی همه مخالفین و منتقدین نظام را کشتند و با بازرگان، بنی‌صدر، موسوی، کروبی و…چه کردند. شما تحمل انتقاد را ندارید.»

مالکی فرد درباره نحوه بازداشت همسرش می‌گوید: «۲۰ مرداد ۱۳۹۸ با دوستان خود برای حمایت از دکتر جعفری رفته بودند جلوی دادگاه. به آن‌ها گفته بودند بیایید داخل دادگاه. وقتی رفته بودند داخل، همه را به حیاط برده و بازداشت کرده بودند.»

او در ادامه می‌گوید: «قرار بود بعد از تجمع برود باغ را آبیاری کند. فکر نمی‌کرد دستگیر شود. کلید باغ، سوییچ لندرور و ریموت دزدگیر را برده بود. بعد فهمیدیم در اطلاعات زندانی است. بارها با ماموران تماس گرفتم و خواستم کلیدهای باغ و لندرور ما را بدهند چون برای حیوانات باغ باید آذوقه می‌بردیم. هر بار گفتند اعلام می‌کنیم. بار آخر گفتم پس کی عمل می‌کنید؟ وقتی خبرش روی سایت‌ها می‌رود، می‌گویید چرا اعلام کردید. اگر منتشر نشود هم شما عمل نمی‌کنید. گفتند تهدید می‌کنید؟ جواب دادم واقعیت را اعلام می‌کنم. در نهایت مجبور شدیم کلیدساز بردیم در باغ را باز کردیم. متاسفانه سه تا از بوقلمون‌ها مرده و درخت‌ها هم خشک شده بودند؛ همان‌ها که تازه پیوند زده بودیم.»

این اولین بار نیست که هاشم خواستار بازداشت می‌شود؛ به گفته همسرش، ۳۰ سال سابقه کار دارد و همین اندازه هم بازداشت‌هایش داستان طولانی دارند: «به طور خلاصه از سال ۱۳۶۹مرتب به اطلاعات احضار می‌شود. سال ۱۳۸۳ در شهر رشت جلسه کانون‌ صنفی معلمان بود. ماموران نگذاشتند جلسه برگزار شود. معلمان بیانیه‌ای داده بودند و قرار بود جلسه بعدی آن‌ها در مشهد و در منزل ما باشد. وقتی از رشت برگشت، مرتب احضارش کردند تا اعلام کند جلسه در منزل ما برگزار نخواهد شد. ولی او زیر بار نرفت. هاشم را دادگاهی‌ کردند و سه سال حبس تعلیقی به او دادند. هیات رسیدگی به تخلفات اداری آموزش و پرورش هم یک هشتم حقوق او را کسر کرد.»

خواستار سال ۱۳۸۸ هم دوباره بازداشت شد: «دو سال بدون حتی یک روز مرخصی در زندان وکیل‌آباد بود.»

صدیقه مالکی‌فرد درباره اتهام همسرش در آن زمان می‌گوید: «همین اتهامی که به همه می‌زنند؛ تشویش اذهان عمومی. به‌خاطر نامه‌هایی که از زندان فرستاده بود، آزادش نکردند. هر دو ما را دادگاهی کردند. گفتند او نامه نوشته است و شما هم پخش کرده‌اید. چند جلسه به دادگاه رفتیم. من محکوم نشدم ولی وقتی همسرم به دومیلیون تومان جریمه و ممنوع الخروجی محکوم شد، گفت من چنین جریمه‌ای را نمی‌دهم. می‌خواهید مرا زندان ببرید، ببرید. او را بردند تا به جای مبلغ جریمه، در زندان باشد.»

هاشم خواستار سال گذشته هم به خاطر اعتراضات صنفی بارها احضار و سپس بازداشت شده است. بازداشت و انتقال او به بخش اعصاب و روان بیمارستان خبر ساز شد: «ماموران از فروردین‌ماه آن سال بارها به خانه ما آمدند و صحبت کردند. یک‌بار هم برای صحبت با او به باغ مراجعه کرده بودند. همسرم در باغ بوده که چهار نفر آمده پشت دیوار و گفته بودند در را باز کنید تا با هم صحبت کنیم. چون هاشم تنها بود، در را باز نکرده و گفته بود اگر کاری دارید، از همان‌جا بگویید. شروع کرده بودند به صحبت از پشت دیوار. بعد از مدتی به آن‌ها می‌گوید من باید به یک نفر اطلاع بدهم که این‌جا آمده‌اید، از شما باید ترسید. به پسرمان زنگ می‌زند تا در حضور او این گفت‌وگو ادامه یابد. با آمدن پسرمان، ماموران سه ساعت حرف زده بودند ولی همسرم خواسته‌های آن‌ها را قبول نکرد.»

مالکی‌فرد درباره قطع تلفن‌های ثابت و همراه‌شان که بعد از این ملاقات رخ می‌دهد، می‌گوید: «بعد از این اتفاق، از روز ۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۷ تلفن‌های ما را قطع کردند؛ هم خانه و هم موبایل‌ها. اول نفهمیدیم چرا. رفتیم مخابرات و بالاخره در همراه اول گفتند باید بروید مخابرات کل. رییس حراست اعلام کرد تلفن‌ شما از حراست تهران قطع شده است و کاری نمی‌توانیم بکنیم مگر اداره اطلاعات دستور بدهد.»

به گفته مالکی فرد، هشت ماه بعد، در اول آبان ۱۳۹۷، آن‌ها ساعاتی بعد از خروج همسرش از منزل، به واسطه دوستان متوجه ربودن هاشم خواستار می‌شوند: «دوستان آمدند و گفتند هرچه با او تماس می‌گیریم، تلفنش خاموش است. نگران شدم. زنگ زدم به پسرم، او رفت جلوی باغ و دید ماشین او بر خلاف همیشه که داخل پارک می‌شد، بیرون باغ است ولی پدرش نیست. گفتم اگر غذای سگ‌ها هنوز در ماشین است، پدرت را برده‌اند. چون همیشه اولین کاری که انجام می‌دهد، دادن غذای سگ‌ها است. می‌دانستم ماموران مرتب می‌روند و مزاحمش می‌شوند.»

مالکی‌فرد در ادامه می‌گوید: «پسرم چند عکس از ماشین گرفت و آمد. عکس‌ها را فرستادیم برای رسانه‌ها و خبر دادم او را ربوده‌اند. شروع کردم تماس با تلفن ۱۱۳ اطلاعات و ۱۱۴ اطلاعات سپاه. گفتند نه، ما نبرده‌ایم! جواب دادم اگر زمین یا آسمان هم بروید، با توجه به شرایط، یقین دارم شما برده‌اید. فردایش رفتم دادگاه انقلاب.آن‌جا بودم که تلفنم زنگ زد. مامور پشت خط گفت شوهرتان را به علت اختلالات روانی برده‌ایم بیمارستان!»

ولی ماموران هیچ اطلاعاتی از بیمارستان به او نداده بودند: «چون گفته بود اختلالات روانی، حدس زدیم بیمارستان سینا برده باشند. مراجعه کردیم، انکار کردند. وقتی صدایم بالا رفت، یکی از پرستارها گفت این‌جا این کارها ممنوع است. گفتم شوهرم گم شده و اطلاعات گفته این‌جا بستری است. رفت پرس‌وجو کرد و وقتی آمد، گفت الان اجازه نمی‌دهند او را ببینید، باید حتما رییس حراست اجازه بدهد. او هم ایام اربعین است و رفته است کربلا. روز بعد با یکی دیگر از دوستان همسرم رفتیم با مددکار و رییس بیمارستان صحبت کردیم. گفتند باید نامه از دادگاه بیاورید تا اجازه ملاقات بدهیم.»

به گفته صدیقه مالکی‌فرد، پرسنل بیمارستان خبر نداشته‌اند که هاشم خواستار کیست و چرا به بخش اعصاب و روان منتقل شده است: «وقتی او گفته بود من نماینده معلمان هستم و بروید در سایت‌ها ببینید، این کار ماموران سیاسی است، تصور کرده بودند حتما یک مشکلی دارد. با پی‌گیری ما، پرسنل بیمارستان متوجه شدند. از روز سوم هم اطلاعات خودش را نشان داد و گفت ما او را تحویل گرفتیم. هفت مامور برای مراقبت آن‌جا بودند. سپرده بودند که جایی مطرح نشود که او در بیمارستان بستری است. خواست خدا بود که نهادهای حقوق بشری، معلمان و مردم حمایت کردند. چند روان‌شناس و روان‌پزشک دعوت کرده بودند تا حکم بیماری ایشان را بدهند. ولی هفت نفر از این پزشکان، حکم سلامتی او را داده و تاییدیه را به پزشکی قانونی هم فرستادند تا دوباره اقدام مشابهی انجام ندهند.»

مالکی‌فرد درباره چرایی امضای بیانیه درخواست استعفای رهبر جمهوری اسلامی توسط همسرش به «ایران‌وایر» گفت: «او و دوستانش همه راه‌ها را رفته‌اند. وقتی دیدند مملکت را خود مسوولان دارند به سمت انقلاب می‌برند، از آقای خامنه‌ای خواستند که محترمانه استعفای‌ خودش را بنویسد تا نمایندگان واقعی ملت بیایند و کشور را اداره کنند. بلکه از این فقر و نکبت خلاص شویم.

منبع: ایران‌وایر

دیدگاهی بنویسید

لطفا دیدگاه خود را در اینجا بنویسید
لطفا نام خود را در اینجا بنویسید

7 + پانزده =