جنگِ قدرت و قدرتِ جنگ | روایت شکستن استخوان بشر زیر آوار حماقت سیاسی

نویسنده؛ کامران چاهتل(ترکیه)
جهان، میدان گمشده‌ای‌ست که در آن، عقل با چکمه نظامی له شده، و وجدان با پرچم‌های خونین به دار کشیده می‌شود.
جنگ، نه آغاز دارد و نه پایان، تنها نقاب عوض می‌کند؛ گاه به شکل موشکی در شب، گاه به شکل تحریمی در روز.
جنگ، نه در خاکریزها آغاز می‌شود و نه در مذاکرات پایان می‌یابد؛ از اعماق عقده‌های تاریخ و گرسنگی قدرت تغذیه می‌کند.

جنگ اخیر میان اسرائیل و ایران، صرفاً پرده جدیدی‌ست از تراژدی‌ای کهنه:
نمایشی خیمه‌شب‌بازی با نخ‌هایی از نفت، مذهب، و بازار تسلیحات،
که در آن، هر گلوله فقط یک بدن را نمی‌درد، بلکه هزاران رؤیا را در رحم مادران خفه می‌کند.

ما در دورانی زندگی می‌کنیم که “بمب” زبان سیاست شده، و “سکوت” اپوزیسیون‌ها پژواکی‌ست از بن‌بست‌های فکری‌شان.
احزاب، به‌جای آن‌که تبر افسانه جنگ را بشکنند، خود به سایه‌های بی‌رنگ این افسانه بدل شده‌اند.
نه چون خواهان جنگ‌اند، بلکه چون توان مخالفت مؤثر را از کف داده‌اند؛
آن‌ها صدای آن زنگی نیستند که باید پیش از فروریختن سقف انسانیت به صدا درآید.

جنگ، نام دیگر “بی‌کفایتی گفت‌وگو”ست.
وقتی دیالوگ می‌میرد، دیوار بالا می‌رود.
وقتی اپوزیسیون از حقیقتِ صلح خجالت می‌کشد، فاشیسم از حقیقتِ جنگ شرم نمی‌کند.

امروز، نه‌تنها دولت‌های جنگ‌طلب، بلکه اپوزیسیون‌های خواب‌زده، شریک جرم‌اند.
از اسرائیل تا ایران، از روسیه تا غزه، از سودان تا اوکراین،
صحنه‌ها پر از بازیگرانی‌ست که نقش “نجات انسان” را نمی‌پذیرند، چون بودجه‌اش تأمین نشده.

در سیاست امروز، صلح اسپانسر ندارد.
اما بمب، همیشه مشتری خود را پیدا می‌کند.

استعاره جنگ، همان دیوی‌ست که در آینه قدرت، صورت بشر را می‌بلعد.
قدرتی که خود را از شعله‌های خشونت تغذیه می‌کند، تنها ویرانی می‌زاید،
و جنگ، رحمِ این قدرت است: نوزادش همیشه مرده به دنیا می‌آید.

در این کارزار بی‌پایان، جای اپوزیسیون کجاست؟
چرا آنها که باید به خنثی‌سازی جنگ برخیزند، خود منفعل‌ترین تماشاگران شده‌اند؟
شاید چون در آینه رسانه، بیشتر به دنبال تصویر خویش‌اند تا تأثیر خویش.
شاید چون جرأت آن را ندارند که همزمان با چند اژدها بجنگند: استبداد، امپریالیسم، بنیادگرایی، و توهم قهرمانی.

در جهانی که قدرت، هنر کشتن با لبخند شده،
وظیفه اپوزیسیون، باید احیای شرافتِ ایستادن بدون اسلحه باشد.

نه آنکه فقط به قربانیانِ خودی بپردازند،
بلکه صدای وجدان جهانی باشند برای همه‌ی کسانی که خاکستر جنگ در شش‌هایشان مانده.

جنگ، نیایش بی‌خدایان قدرت است.
و هر که در برابر آن خاموش است، در محراب همین بی‌خدایی، زانو زده.

اگر روزی این جهان نجات یابد،
نه به مدد موشک‌های هوشمند، بلکه به صدای کسانی خواهد بود که
جرأت کردند در میانه تیر و تفنگ، آواز صلح سر دهند؛
بی‌آنکه خود را پیامبر بنامند.

شنبه /۲۱/ژون/۲۰۲۵

دیدگاهی بنویسید

لطفا دیدگاه خود را در اینجا بنویسید
لطفا نام خود را در اینجا بنویسید

پانزده − 11 =