پس از نان، انسانیت را اعدام می‌کنند

نویسنده: کامران چاه تل

از قحطی استعمار تا کشتار جمهوری اسلامی ، روایت یک تاریخ خاموش

در حافظه زمین، نام‌هایی هست که با مرگ گره خورده‌اند؛ مرگی که نه ناگهانی، بلکه برنامه‌ریزی‌شده، تدریجی، و قانونی بوده است.
قرن بیستم هنوز به نیمه نرسیده بود که امپراتوری بریتانیا، پس از جنگ جهانی اول، در خاورمیانه و ایران، بر گرسنگی و اعدام تکیه زد تا سلطه‌اش را تحکیم کند.
در سال‌های قحطی بزرگ ایران (۱۲۹۶ تا ۱۲۹۸ خورشیدی)، میلیون‌ها ایرانی به‌دلیل احتکار گندم، مصادره محصولات کشاورزی برای ارتش بریتانیا و بسته‌شدن مسیرهای بازرگانی به‌سوی شمال و غرب، از گرسنگی جان دادند. این فاجعه، در سایه‌ی سانسور و سکوت روحانیتی رخ داد که بخشی از آنان، در برابر دروازه‌ی سفارت انگلیس صف کشیدند تا «غذای نذری» بگیرند و در عوض، چشم بر مرگ ملت ببندند.
ایرانِ گرسنه، قربانی سیاستی شد که با ظاهر انسان‌دوستی و باطن سلطه، در هر لقمه نان، بوی مرگ داشت.

در گزارش‌های تاریخ‌نگاران مستقل آمده است که تنها در آن سه سال، بیش از دو میلیون ایرانی از گرسنگی تلف شدند، و هم‌زمان، صدها نفر از مردم معترض در شهرهای مرکزی ایران به جرم «اخلال در نظم قحطی» اعدام یا ناپدید شدند.
استعمار برای بقا، نه‌تنها نان را از سفره مردم، بلکه ایمان را از دهان روحانیون ربود.

و امروز، یک قرن بعد، تاریخ با لباسی دیگر تکرار می‌شود.
جمهوری اسلامی، همان سیاست قدیم را با چهره‌ای بومی‌تر اجرا می‌کند: باز هم نان کمیاب است، حقیقت گرسنه است، و سکوت، نذریِ قدرت.
مردمان در صف مرغ و دارو، در جستجوی عدالت، و در زندان‌ها در انتظار مرگند.
اعدام، بدل به ابزار سیاست شده است. تنها در ماه مهر، بیش از ۲۰۰ نفر، با هر عنوانی، از «قاچاقچی» تا «محارب» حلق‌آویز شدند. اعدامی‌های بی‌نامی که نه در رسانه‌های رسمی جای دارند، نه در حافظه‌ی بی‌رمق جامعه.
و در زندان قزل‌حصار، دادستان وقت، وعده داده بود که «تا سه ماه اجرای حکم را متوقف می‌کنیم» تا اعتصاب غذا شکسته شود؛ اما در هر ماه، سی نفر دیگر به دار رفتند. این فریبِ رسمی، همان دانه‌ی پوسیده‌ای‌ست که از نان استعمار به نان حکومت مذهبی رسیده است: نانِ مرگ.

در این تکرار تاریخ، تنها بازیگر عوض شده است، نه نمایش.
یک‌سو بریتانیایی با پرچم تمدن، و سوی دیگر روحانی با عمامه‌ی رحمت؛ اما نتیجه یکی‌ست: نابودی انسان، در سکوت جامعه، با فریب وعده‌ی نان یا بهشت.
و ما هنوز نظاره‌گریم خاموش، خسته، بی‌صدا.
جهان نیز، همان‌گونه که بر مرگ میلیون‌ها نفر در قحطی ایران چشم بست، امروز هم بر طناب‌های دار قزل‌حصار و سپیدار و وکیل‌آباد چشم می‌بندد.

اما تاریخ، فراموش‌کار نیست.
روزی، در بازگویی این دوران، خواهند نوشت که ملتی در دو قرن، دو بار اعدام شد: یک‌بار با گرسنگی، بار دیگر با ایمان مصادره‌شده.
و شاید آن روز، فرزندان ما بنویسند که ما، در میان فقر و سکوت، باز هم ایستادیم و گفتیم:
🍂 پس از نان، انسانیت را اعدام می‌کنند.

🔴این جمله، نه شعار که شهادت است.
شهادت ملتی که از قحطی تا اعدام، از تبعید تا زندان، از خاک تا تاریخ، هنوز زنده است.
و اگرچه مرگ در صف است، زندگی هنوز پشت دیوارها نفس می‌کشد.

جمعه /۱۷/اکتبر/۲۰۲۵

بدون دیدگاه

دیدگاهی بنویسید

لطفا دیدگاه خود را در اینجا بنویسید
لطفا نام خود را در اینجا بنویسید

1 × 2 =

خروج از نسخه موبایل